نور

چشمانت را ببند. مرا خواهی دید.

نور

چشمانت را ببند. مرا خواهی دید.

درد

غم مرا که برایم بازگو می کند؟ آخر به کدامین عمل پاداشی چنین زیبا و سوزناک را به من عطا می کنی؟ اگر تو دوست بداری من هم راضی خواهم بود.

چشمانم هم به من بخل می ورزند حال چه انتظار از غیر.

مرا تنها می گذاری تا یادت کنم؟!

مرا بی همزبان می گذاری تا هم زبانت باشم؟!

مگر کیستم که اینگونه بهایی می دهی تا گرانم کنی؟!

ساحل گمشده ات را نیافته ام. در پی تو خود را هم گم کرده ام.

آری. من خواهم سوخت. بسوزان که دوست دارم سوختنم را.


آنچه می دانی خود فاصله ای با حقیقت است. چون تو از مجرای آن به حقیقت می نگری.

بینش...

بینش - آگاهی - علم لایتناهی - آگاهی کیهانی و... هر نامی که برایش می گذاری. از هر طریقی که در مجرای درک آن قرار می گیری. آنرا در صفحه دل مکتوب بدار... .

عده ای سکوت را پذیرفته اند و سکوت می کنند و گویی اگر لب به سخن باز کنند چیزی را از دست خواهند داد. دوستان عزیز پختگی شما را تبریک می گویم و سکوت اگر همراه با رنج است صبر را برای شما خواستارم.

شما بر قوانین خود استوار بمانید که خوب است ما هم اگر با گفتار چیزی را از دست بدهیم. وجودی است ناظر این از دست دادن. او اگر بخواهد نمی دهد و اگر داد می گوییم.

البته نه هر ویرانه دل جایی برای قرار گرفتن این هاست. نه این ها از هرکسی دل می برند.

ذجر شما را برای خود و تمامی مهر و عشق را برای تمام عالم آرزومندم شاید چشمانمان باز شود و ببینیم چیزهایی را که تا کنون ندیده ایم.

ورود خودم را به دنیای شما تبریک می گوییم. من آمده ام. اگر خشنود از آمدنم نیستید هم اکنون انصراف دهید که آنچه را برای خود ساخته ای هیچ گاه از میان نخواهد رفت. مگر جایگزینی بیابی.

کلی سخن می گویم جایگزینی هم نخواهی داشت.


موفق باشید.

داشته ها!!!

در گذر از مکاتب و جستجویی عشقی که گم کرده ام جایی رسیدم که درس های بسیار داشت. آنجا از گذشته هایم بیشتر یادم دادند. بیشتر به یادم بودند. بیشتر پایین آمدند.

گفتند بیا بالا و دستم را گرفتند و بردند. هرچند هم اکنون دست رد زده ام و در فضایی قوطه ورم که امید نجات قبل از برخورد به زمین را دارم... .

انسان را از انس گرفته اند که زود به هر چیز عادت خواهد کرد. این قاعده تجرد اوست. عادت را از چه گرفته اند؟ شاید از انسان. چرخه ای گم شده در عالم ما.

--

در آنجا می گفتند که: دلت را پاک کن از هرآنچه هست. وقتی از هر واقعه زندگی درسی می گیرید پس آنکس که وسیله انتقال این درس و تجربه به شماست استاد و مدرس شماست. پس قوانین استاد و شاگردی را رعایت کن.


ادامه مطلب ...

نور؟؟؟!

خدا یا هرآنچه نامش را خواهی گذاشت.

گاهی گویی خویشتن یا... .

وجودی است که برای تکامل نیاز به حضور و یادآوری همیشگی داری.

در پست های گذشته نوشته بودم که همیشه با شما در حال سخن گفتن است و فقط کافی است جوری بهتر ببینید و بیندیشید تا بینشی فراتر از حد تصور را به شما اعطا کند.

بعد مدت طولانی این نکته را دیدم که در وبلاگ دوستم نوشته شده بود: "خدا نور آسمانها و زمین است".

فکر کنم دوستم این حرف رو از قرآن تفسیر کرده حالا من به تشریح و تفسیر بیشتر اون خواهم پرداخت.

ادامه مطلب ...

مقصود و مقصد

خویشتن را اهل هر فرقه ای که می دانی سخنی کوتاه خواهد بود شاید درکی بالا انتقال یابد.

لزوم وجود ادیان اختیاری است که شاید نباشد. زمانی برای هر مکتبی وجود دارد.

یکی قبل از خواب یکی تمام اوقات دیگری صبح-ظهر-... و غیره (دیگر ادیان و مکاتب)

حتی آنکس که خود را از قید تمامی اینها برون کند پایبند به قیود خویش خواهد بود.

هیچ محققی تاثیرات عوالم را رد نخواهد کرد. سیارات و ستاره ها هم بر روی شما تاثیراتی دارند.

اگر اینگونه نمی نگری به احوالات خود در ساعات و روزها تامل کن شاید درک کنی چه می گویم.

چرخش انرژی و تاثیرات تمامی وجودهای عالم گویی بسیار شگرف است.

کوتاه کنم سخن را درهر قانونی به سر می بری سعی برآن کن در زمان تعیین شده آن قوانین خویش را رعایت کنی تا شاید بالی برای پرواز تو باشد.


تو که مسلمانی و درگیر بهشت و جهنم اینها را در همین جا هم می توان یافت کرد. توقع از که داری؟ چه چیزی را در حراجی با خدای خود به فروش می رسانی؟ گویا تو دست حراج به داشته های خود برای دیگران میزنی و نداشته های خود را با خدای خود با گرانترین قیمت حساب می کنی. چه معامله پایاپایی... .

این آتش شناس آتش دوست این نماد خدای را چگونه تصویر کرده ای که هیچ یک از آنها را در زندگی خود عملی نمی کنی؟


ادامه مطلب ...