نور

چشمانت را ببند. مرا خواهی دید.

نور

چشمانت را ببند. مرا خواهی دید.

تغییر مکان

به علت برخی از مطالب و اینکه تمایلی به وجود تبلیغ غیر در سایت نداشتم و اینکه بدون اجازه این سایت مورد دسترسی مدیران بلاگ اسکای قرار گرفته است من به آدرس شخصی خود نقل مکان می کنم و از این پس مطالب خود را در آن قرار می دهم.


http://www.sina-m.com









مغایرتهای زمان ما / Paradox of Our Times

Today we have bigger houses and smaller families; more conveniences, but less time
ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر

we have more degrees, but less common sense; more knowledge, but less judgment
مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم

We have more experts, but more problems; more medicine, but less wellness
متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر

We spend too recklessly, laugh too little, drive too fast, get to angry too quickly, stay up too late, get up too tired, read too  little, watch TV too often, and pray too seldom
بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم

We have multiplied our possessions, but reduced our values. We talk too much, love too little and lie too often
چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم

We've learned how to make a living, but not a life; we've added years to life, not life to years
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

We have taller buildings, but shorter tempers; wider freeways, but narrower viewpoints
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر

We spend more, but have less; we buy more, but enjoy it less
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم

We've been all the way to the moon and back, but have trouble crossing the street to meet the new neighbor
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم

We've conquered outer space, but not inner space. We've split the atom, but not our prejudice
فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را

we write more, but learn less; plan more, but accomplish less
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام  می رسانیم

We've learned to rush, but not to wait; we have higher incomes, but lower morals
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر

We build more computers to hold more information, to produce more copies, but have less communication. We are long on quantity, but short on quality
کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم

These are the times of fast foods and slow digestion; tall men and short character; steep profits and shallow relationships
اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی

More leisure and less fun; more kinds of food, but less nutrition; two incomes, but more divorce; fancier houses, but broken homes
فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده

That's why I propose, that as of today, you do not keep anything for a special occasion, because every day that you live is a special occasion
بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است

Search for knowledge, read more, sit on your front porch and admire the view without paying attention to your needs
در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید

Spend more time with your family and friends, eat your favorite foods, and visit the places you love
زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید

Life is a chain of moment of enjoyment, not only about survival
زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است

Use your crystal goblets. Do not save your best perfume, and use it every time you feel you want it
از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید

Remove from your vocabulary phrases like 'one of these days' and 'someday'. Let's write that letter we thought of writing 'one of these days '
عباراتی مانند 'یکی از این روزها' و 'روزی' را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم 'یکی از این روزها' بنویسیم همین امروز بنویسیم

Let's tell our families and friends how much we love them. Do not delay anything that adds laughter and joy to your life
بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید

Every day, every hour, and every minute is special. And you don't know if it will be your last
هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد

If you're too busy to take the time to send this message to someone you love, and you tell yourself you will send it 'one of these days '. Just think…'One of these days ', you may not be here to send it !
اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به خودتان می گویید که 'یکی از این روزها' آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنید ... 'یکی از این روزها' ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!

هدف از نوشته ها چیست؟!

این وبلاگ هدفی جز نابود کردن آنچه تو متعصبانه پذیرفته ای ندارد و همچنین باورهایی که از کودکی با آنها شکل گرفته ای.

هرچند این عمل ممکن است باعث پوچی در بسیاری شود ولی اگر توان مبارزه با خود را نداری همه این ها را دور بریزید و دیگر نخوانید.

من در کشوری اسلامی زندگی می کنم و پیکان هدف من برای شماست چون شما توان بزرگ تر شدن را خواهید داشت. نه آنکه فقط در اسم مسلمان است بلکه افرادی که با فکری باز هرآنچه که حقیقت هست می پذیرند حال مسیحی یا ... .

چند سوال:

  • چگونه است که شما از کودکی دینی را در شناسنامه شما وارد کرده اند و اگر مسلمان باشید نمی توانید دین خود را تغییر دهید؟ مگر این نیست که اصول دین تقلیدی نیست؟ حال چگونه شما مرتد می شوید اگر دین تان را تغییر دهید؟ حال این موضوع را در تمامی ادیان و... بسط دهید.
  • انسان دلیل اعمال خود را باید بداند حال چگونه می شود شما به مکه میروید؟! خانه خدا چیست؟ این یک نماد است؟ پس چه تفاوتی با بت پرستان دارید آنان هم نمادی از خدا ساخته بودند؟
  • چگونه برای خدا فرزند قائل هستید؟ خدا مگر مکان دارد یا محدود است که چیزی را جدای او فرض کنیم؟
  • مگر جز این است که انسان قوانین انسانیت دارد. جدای از دین و... اگر شما انسانیت را رعایت کنید چرا دروغ/غیبت/تنفر/سکوت در برابر ظلم در شما شکل گرفته است.
    مگر شما انسان نیستید؟ ((با کمی تفکر این هم اثبات خواهد شد که اکثر مردم از انسانیت فاصله بسیاری دارند))
  • مگر این نیست که از تمامی تعلقات باید در آمد چگونه است از مکه بر می گردیم و کوله باری همچون تجار با خود می آوریم. و همچنان خدایان بسیاری داریم. پیامبر/قرآن/امام/خدا.
    تمامی این ها را همچون خدا برای خود ساخته ایم طوری که آنان هم اگر هم اکنون بودند هیچ گاه این اهانت را بی پاسخ نمی گذاشتند.
    در تاریخ هم آنان که علی را خدا دانستند مجازات شدند.
  • مگر جز این است که کتابی که تحریف شده باشد قابل تقلید نیست. چگونه است که کتب تحریف شده را برای تقلید می پذیریم.
    نمی گویم فقط قرآن ولی آنچه برای مقاصد سیاسی و منافع عده ای به دست تحریف درآمده باشد لیاقت تقلید را ندارد.
  • که گفته است تقلید کور کورانه؟ مگر شما میمون هستید؟ مگر خدا عقل را به شما نداده. مگر شما قدرت استدلال را ندارید؟ اگر عملی را انجام می دهید باید یقین به آن داشته باشید. نه آنکه چشم ببندید و آنرا انجام دهید.
  • مگر جز خدا وجود دارد؟ چگونه است که شما متنفر می شوید و حسادت می ورزید؟ آنکه حسد دارد هیچ گاه نمی تواند مجرایی برای درک مطالب باشد.
    شما به نزدیک ترین دوستان خود هم حسادت می کنید.
  • و... (ادامه در آینده)
[نقطه]

بدون شرح

چه چیزی جز اندوه درونم را فرا خواهد گرفت وقتی به این نقطه خود را متمرکز می بینم که چیزی به عنوان هدف وجود ندارد. حال آنانکه توان فهم را در آنها می بینی چیزی برای درک ندارند. گاه خود را در مثبت ترین چیزها میدانم ولی کسی احساس می کند که اینگونه نیست. بله آنکس که خود را به طور کامل نشناخته است چگونه خواهد توانست که دیگری را بشناسد و در مورد او نظری دهد.

تاکنون انسان های بزرگی را اطراف خود دیده ام و از حضور آنها بهره برده و با بسیاری از آنها صحبت کرده ام ولی جز اینکه به دنبال یک بازی کوچک و ساده هستند چیزی نبوده است. انسان در آنی توان رسیدن به همه چیز را دارد. دنیا آنگونه که تو بخواهی پیاده می شود حال چگونه است که بسیاری این را می گویند و خود آنگونه که می خواهند آنرا پیاده نمی کنند.

مارا در تمامی کتب کم عقل فرض کرده اند حال چگونه کتابی که انسان ها را کم عقل می داند توان فهم را به او عطا خواهد کرد؟ هه... خدا روح دارد. ما را به بهشت می برند. اگر کاری کنی به جهنم می روی. شیطانی وجود دارد که به تو سجده نکرد. فرشته ای بر دوش راست و چپ است. انسان حتما باید بمیرد. تو حتما باید بخوری تا زندگی کنی. تو حتما باید وضو داشته باشی تا پاک باشی. شیطان پرست بشویم تا قدرت داشته باشیم. تمرین کنیم تا به عوالم دیگر سفر کنیم... آه آتش زدی مرا....

نه آنکه خود را مسلمان نامید متوجه شد در پی چیست نه آنکه شیطان پرست شد.

چه مزحک و خنده دار است «تعصب». چه کسی می تواند خود را خارج از تمامی چیزها بخواند. حال در عجبم که می بینم به دنبال این هستی که ببینی من در چه فرقه ای هستم؟ آیا خود می دانی در چه فرقه ای هستی؟ ظاهرا چیزهای زیادی است که تورا هزار فرقه ای می کند.

اگر می پرسی بگویم که من خرق عادت کرده ام آنگونه که تو خدا را می پرستی من قبول ندارم و آنگونه که تو قرآن را می شناسی من نمی پسندم و آنگونه که تو به آینده می نگری من ساده نگری می پندارم. خدای تو اندازه خود توست گویی تو خود خدای خویشی. می گویند هرچقدر خود را شناختی خدایت را خواهی شناخت... حال خدای تو که فرستاده ای داشته است فرستاده خدای تو به چه مقدار است؟

تو که شیطان پرستی می کنی که دیگر هیچ تو هم به دنبال چیزی هستی امیدوارم برسی ولی با لخت شدن و بوسه زدن بر چند نقطه بدن تو هم نخواهی توانست به شیطان برسی. چون واقعا پست تر از آنی که ابلیس را بخواهی ببینی.


ناراحت مباش قصد توهین ندارم. ببخش اگر ناراحت شدی. شاید بهتر شویم.


[نقطه]

Some Times...

گاهی وقتا...

آره این خیلی زیبا به نظر میرسه که زندگی کنی و لذت ببری از زندگی خودت. شاید نباید بگم ولی من همیشه در عذاب هستم که محیط اطراف خودم رو می بینم و خودم رو می بینم. آدم هایی که از خودشون نمی پرسن شاید برای چیز دیگری وجود داریم. شاید بهتر باشه اینطوری بگم که ما واقعا گم شدیم.

خیانت اجداد ما درمورد ما غیر قابل بخشش خواهد بود که چرا دنیایی داریم که نیاز به این همه حد و مرز داره. کاش آدما مالکیتی بر اطراف خودشون قائل نبودند اون موقع خیلی چیزها تغییر می کرد.

ما تماما شستشو یافته به وسیله اجتماع و اطراف خود هستیم. ما بازیچه دست دنیای خودیم. هیچ حق انتخابی نسبت به آنچه می پذیری در تو نیست. حتی تو خود نپذیرفته ای که سخن بگویی...

چه نادان گونه سخن می گویند آنان که خود را عالم می نامند: انسان دارای اختیار است.

نمی خواهم این گفته را رد کنم ولی در تمامی ادیان ایرادی است که اگر اختیار وجود دارد چرا جهنم و بهشتی در نظر گرفته شده؟ اگر شما فکر می کنید که انسان از اختیار خود می تواند هرکاری را انجام دهد پس چرا اورا مجازات می کنند و یا به او پاداش می دهند؟!

ما مغرهایی شستشو یافته هستیم. چه مسلمان باشی چه مسیحی چه...

چیزی را نخواهی یافت که از اختیار خود پذیرفته باشی برای همین هیچ اروجی برای تو نخواهد بود تو از همان ابتدا به امام و پیامبری عشق ورزیده ای و سپس تمام استدلال های تو بر روی این باور تو شکل گرفته. حال آنکه نمی دانی بنیان این تفکر تو از دیگری است.

خود شکن آیینه شکستن خطا ست.

آیا خدا تورا برای بازی آفریده یا اینکه نیاز به اثبات خود را دیده؟ هه...

خنده دار است سالها در کلیسا و حوزه و مکتب و... به دنبال مسئله ای پوشالی روانه ای. حال آنکه سد تو علم توست و تو هیچ نداری.

تمامی باورهای انسان ها در همین قدم اول رد شده است و هیچ حقیقتی از آنها به گوش نمیرسد. چه تاسف بار است که گم شود راهی و با کمال آرامش به ادامه بپردازیم.

من تیری را به سوی تو نشانه می روم که تو را بدون شک خواهد کشت و من پاداش این مرگ را خواهم گرفت. تمامی محیط اطراف مرده گانی هستند که فکر زندگی خود آنها را دیوانه کرده است.